وضعیت آرمانی و توهمات انسانی
همه ما انسان ها در زندگی آرمان ها و ایده آل هایی داریم، رسیدن به همه آمال مورد تمنا، که دیده می بیند و دل یاد می کند، شاید برای همگان فقط در حد یک آرزوی دست نیافتنی باشد.
خروج از وضع فعلی و رسیدن به وضعیتی جدید، برای بشر هماره با ترس، هیجان و نوعی دلواپسی همراه بوده و هست. گاهی ما سعی می کنیم با واقعیت های نو روبه رو نشویم. همان گونه که در پست های قبلی بنده مشاهده کرده اید، وجه همت من در حوزه دین است. اکثر قریب به اتفاق دینداران، دوست دارند باورهای آنان در هر موردی، دقیقا و خط به خط، فقط مورد تاکید و تایید قرار گیرد و هرگز به بوته نقد سپرده نشود، گو اینکه ممکن است همین نقادی ها به علمی تر، دقیق تر و یقینی تر شدن آن باورها بیانجامد.
زمانی که کودک در شکم مادر است، از پا گذاشتن در این عالم ابا دارد، زیرا می ترسد در این وادی گام نهاده و آرامش توهم آمیز خود را از دست بدهد. ترس انسان از مرگ هم به همین ترس کودک از این دنیا تشبیه شده است، اینجاست که به یاد سخن سقراط می افتیم که می گفت: مردم از مرگ می ترسند چون آن را بد می پندارند، اما من از مرگ نمی ترسم چون چیزی درباره آن نمی دانم و شاید عالم پس از مرگ بهتر از این دنیا باشد پس چرا باید از آن بترسم؟
در حقیقت ما نیز برای خود دنیایی ذهنی ساخته ایم که در آن همه باورهایمان یقینی و غیر قابل خدشه و کاملا درستند و دوست نداریم که در مورد آنها حتی فکر کنیم!!! چون ممکن است ما را از دنیای خیالی و وهمانی که در توهم خود آن را ساخته ایم، بیرون کرده و دچار حیرت و سرگشتگی و انحراف کند! گویا ما ارزش ها و عقاید خود را به نحو تحقیق و علمی به دست نیاورده ایم لذا از درستی و قطعیت حتمی آنها هم چندان مطمئن نیستیم در غیر این صورت؛ آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک؟
از اینجاست که کار مصلحان اجتماعی و خصوصا انبیاء عظام و ائمه (علیهم السلام)، در طول تاریخ با مشکلات و نا همواری ها مواجه شده است. (ناگفته پیداست که عده زیادی از اهالی زر، زور و تزویر در این راه بی تاثیر نبوده اند اما این دیگر است و ربطی به اینجا ندارد).
هنگامی که یکی از باورهای ما در وادی عقل یا علم می افتد، یعنی با یافته ای علمی در می آویزد، یا با آموزه ای عقلی پنجه در پنجه می افتد، نگران شده و سعی می کنیم به هر نحوی که شده باورمان را از گزند آنان مصون بداریم غافل از اینکه ممکن است این باور اشتباه باشد نه یافته علمی یا عقلی!!! البته من به این گونه تعصبات و علاقه های شدید به دین بسیار احترام قائلم، لکن اگر بنا باشد که افراط کرده و جلوی حقیقت یابی را بگیرد، دیگر مقدس نیست و باید چاره ای برای آن اندیشید!!!
کافی است اندکی به این فکر کنیم که شاید باور من به هر دلیلی، اعم از؛ کج فهمی، تعصب و علاقه شدید، تنفر، بیان نادرست مبلغین، تاثیر زمان و مکان و نیز پیش داوری های مختلف، نادرست باشد! آنگاه است که به هر نحوی تلاش نکرده و از هر دلیلی برای اثبات باورهای خود، سود نخواهیم جست بلکه در صدد تعمیق آن، از طریق بیان درست و دلایل قوی برخواهیم آمد.
بسیار دیده شده است که افرادی به محض اینکه با گفته یا نوشته ای در تایید باورشان مواجه شده اند، آن را به عنوان موید خود و اعتقاد خود دانسته و در بوق و کرنا کرده اند اما پس از اندک زمانی ضعف آن شاهد برملا شده و علی مانده و حوضش!!! که اعتبار آموزه دینی را هم متزلزل می بیند. این نوع شواهد را می توان در تفاسیر علمی قرآن به وفور مشاهده کرد. (مراد من از علم در اینجا، علم به معنی تجربی یا science است.)
آنان که به فکر اصلاح عقاید و باورهای مردم بر می آیند، با آگاهی نسبی از ضعف یا قوت استدلال های مختلف، به بررسی اقدام می نمایند و در این بین ممکن است شکلی از یک استدلال یا ماده ای از مواد آن را نادرست تشخیص داده و از آن تحذیر نمایند، و متاسفانه در همین حین است که به راحتی در مظان اتهام قرار گرفته و مورد بی مهری واقع می شوند. حال به چه کسی باید گفت که: نقد و بررسی دینی خاص و یا حتی مطلق ادیان، یا مخالفت با یک آموزه دینی، نه تنها به معنای دین ستیزی نیست، بلکه خیلی از مواقع، گوینده یا نویسنده، از سر درد و غیرت دینی، و برای اینکه جلوی انحرافی در دین را بگیرد، به این کار اقدام کرده است!!!
آیا بهتر نیست که برای باور قواعدی داشته باشیم و به قول استاد شهید مطهری: تسلیم دلیل و تفکر باشیم نه اعتقاد و به قول استاد ملکیان؛ «عقیده پرست» نباشیم؟ «وقت آن است که هر یک از ما به خود بباوراند که عقاید من از آن سنخ داشته هایی نیستند که باید به هر قیمتی، و با هر هزینه ای برای خودم و دیگران، نگهشان دارم، بلکه تا زمانی، و تا حدی، ارزش نگه داشتن دارند که نسبت به نقائض شان رجحان استدلالی و معرفتی ای داشته باشند» (مهر مانگار، ص 343)