زمانی که مسیحیت و کلیسا در اروپا به قدرت رسیدند، اتفاقات مهمی افتاد از جمله اینکه: نهاد دین قدرتمندترین نهاد و در حقیقت مسئول اداره مملکت بود. پرداختن به علوم تجربی بسیار کم و مشکل بوده است، تا جایی که برخی دانشمندان را محاکمه و محکوم کردند. فلسفه ای که تدریس می شد، عمدتا اسکولاستیک(مدرسی) بود و سعی در توجیه عقائد متداول داشت. کسانی که درباره دین نظرات جدید و غیر مطابق با نهاد دینی حاکم داشتند مطرود می شدند. ظاهرا مهمترین مشخصه در عرصه دین پژوهی قرون وسطا، همین مبارزه با افکار جدید، و فشار آوردن بر اندیشمندان و تفتیش عقائد بوده است که در نهایت نهضت پروتستان را به وجود آورده و موجبات شکاف در کلیسای کاتولیک گردید. نتیجه اینکه اروپا دچار رنسانس شد و دین و نهاد دینی به شدت به محاق رفتند.

اکنون در ایران نیز دین و نهاد دینی(روحانیت) عهده دار امور اجتماعی و سیاسی کشورند (بگذریم از اینکه پس از جنگ تحمیلی- که عمر بنده فقط به آنها قد می دهد- هر دولتی که بر سر کار آمده است، نظریات درست یا غلط خویش را عین اسلام دانسته و همان را اجرا کرده است). با این حال کما بیش شباهتها و البته تفاوتهای زیادی با اروپای قرون وسطا مشاهده می شود. اما آیا در ایران هم به چنین سرنوشتی دچار خواهیم شد؟

این یک سوال جامعه شناختی است و جامعه شناسان باید به آن پاسخ دهند، اما نکته ای که مهم به نظر می رسد و بسیار دردناک می نماید مظلومیت دین است که در پس دعواهای سیاسی مانده و هر گروهی برداشت خاص خود از دین را به آن منتسب کرده همان را عین اسلام می خواند. بنده گمان می کنم اگر بنا باشد که به عنوان «قرائت من درست است و دیگر هیچ»، جلوی پرسش دینی را بگیریم، مرتکب بزرگترین خیانت به دین شده ایم.

فارغ از همه همانندی ها و اختلافها بین جامعه ما و اروپای آن روز، می خواهم بر این نکته تأکید کنم که اندیشه را باید با اندیشه پاسخ گفت نه قوه قهریه. استفاده از خشونت و سرکوب، تجربه ای است که مسیحیت در قرون وسطا به شدت آن را اعمال کرد و البته شدیدتر هم پشیمان شد.

واقعیت آن است که امروزه نه تنها به اندیشمندان حوزه دین کم توجهی می شود بلکه گاهی مواقع مشاهده شده است که مورد ایذاء نیز قرار گرفته اند. این که انگیزه این اندیشمندان از طرح این سوالات امحاء دین است!!! و آنان با دین مشکل دارند و.... اتهاماتی است که فقط می تواند صورت مساله را پاک کرده و به عبارت دیگر مساله را نه حل، که منحل کند. برای کشف انگیزه افراد باید علم غیب داشته باشیم که بعید به نظر می رسد امروزه همه اتهام زنندگان داشته باشند!!! ضمن آن که حتی اگر به آن هم پی ببریم، توفیری ندارد، در حوزه دین سوالی به ذهنی خطور می کند که باید جواب داده شود. سوال علمی را شبهه خواندن، سائل را مغرض گفتن، محقق را زندیق دانستن و اعمالی از این قبیل، نمی تواند دین را یاری کند و سؤال را به فراموشی سپارد. به نظر می رسد اگر بتوانیم حقیقت را مقدس بدانیم (که دین هم جزئی از همین حقیقت مقدس است) نه باورهایمان را، به دیگران هم مجالی برای ارائه نظرات خویش خواهیم داد.

آنکه اسلام را دین قیم و بدون هیچ گونه اعوجاجی خواند (کهف1-2) به فکر سوالات دینی هم بوده است. اگر در صدد خدمت به دین هستیم، بگذاریم این دین قیم با انواع سوالات، شبهات، انتقادات و افکار مورد آزمایش و مداقه قرار گیرد. شاید امروز من و شمای نوعی به عنوان مدافع دین، نتوانیم جواب سوالی را بدهیم، اما بدون تردید هم سوال بعدها تکرار خواهد شد و هم جواب های فراوان داده خواهد شد پس نگران درستی آموزه های دینی نباشیم که خداوند خود ضامن آن است و اگر دین، امری حقیقی هست -که هست- از همه آزمون ها سربلند خواهد بود، این وعده قرآن است؛ والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا (عنکبوت 69).